کد مطلب:276418 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:117

شباهت به حزقیل
حزقل نیز گفته شده - بر وزن زِبْرِج -.

حزقیل علیه السلام؛ خداوند متعال مردگانی را برایش زنده كرد، چنان كه در روضه كافی از حضرت ابوجعفر باقر و ابوعبد اللَّه صادق علیهما السلام درباره آیه: «أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَهُمْ أُلُوفُ حَذَرَ المَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْیاهُمْ»؛ [1] آیا ننگری به كسانی كه شمارشان هزاران تن بود و از بیم مرگ از دیار خود بیرون رفتند، پس خداوند به آن ها فرمود: بمیرید [كه مردند] سپس آنان را زنده كرد. فرمودند: این ها هفتاد هزار خانوار از اهل یكی از شهرهای شام بودند، گاه به گاه طاعون در آن ها می افتاد، پس هرگاه احساس می كردند طاعون آمده ثروتمندان از شهر بیرون می رفتند ولی فقرا - كه توانایی سفر نداشتند - در شهر باقی می ماندند. لذا مرگ در میان آن هایی كه در شهر مانده بودند بسیار و میان آن هایی كه از شهر بیرون رفته بودند كم تر واقع می شد، پس كسانی كه بیرون رفته بودند می گفتند: اگر مانده بودیم مرگ بیشتر ما را می گرفت. و آن هایی كه مانده بودند می گفتند: اگر از شهر بیرون رفته بودیم كم تر مرگ از ما می گرفت. پس نظر همگی آن ها چنین شد كه هرگاه طاعون در میانشان واقع شد همگی از شهر خارج شوند، و چون دانستند كه طاعون آمده همگی از شهر خارج و از ترس مرگ از آن جا دور شدند و در شهرهای مختلف تا آن جا كه خدا خواسته بود سیر كردند. سپس به شهری گذرشان افتاد كه خراب شده بود و مردمش را طاعون از پای درآورده بود، وقتی در این شهر فرود آمدند و قرار گرفتند خداوند - عزّوجلّ - به آن ها فرمود: همگی بمیرید. همان ساعت همگی مردند و خاك شدند كه برای بینندگان آشكار بود كه این ها در میان راه مرده بودند، لذا عابرین و مسافرین در آن جا منزل كردند و خاك هایشان را جاروب و یك جا جمع نمودند، پس پیغمبری از پیامبران بنی اسرائیل كه نامش حزقیل بود بر آن ها گذشت، و هنگامی كه آن استخوآن هارا دید گریه كرد و گفت: پروردگارا! اگر اراده فرمایی



[ صفحه 303]



آن ها را همان طور كه یك جا میرانده ای همین حالا زنده كنی كه شهرها و بلاد تو را معمور سازند، و فرزندانی كه بندگی تو را با دیگر خلایقت انجام دهند از آن هامتولد شوند، خداوند متعال به او وحی فرمود كه: آیا تو این را دوست داری؟ عرض كرد: آری! پروردگارا آن ها را زنده كن.

حضرت فرمود: پس خداوند - عزّوجلّ - وحی فرمود كه: چنین و چنان بگو. و چون آنچه خداوند - عزّوجلّ - به او فرموده بود كه بگوید گفت - امام صادق علیه السلام فرمود: آن اسم اعظم بود - وقتی حزقیل آن سخن را به زبان آورد، به استخوآن ها نگریست كه به یكدیگر می پرند و بار دیگر زنده می شدند به هم نگاه می كردند و سبحان اللَّه، اللَّه اكبر، و لا إله إلاّ اللَّه می گفتند. در این هنگام حزقیل گفت: شهادت می دهم كه به تحقیق خداوند بر هر چیزی توانا است. [2] .

قائم علیه السلام نیز، خداوند متعال برای او مردگانی را از مؤمنین و منافقین و كافرین زنده خواهد كرد و اخباری كه بر این معنی دلالت دارد بسیار بلكه متواتر است، از جمله: در روضه كافی از ابوبصیر روایت شده كه گفت: به حضرت امام صادق علیه السلام عرض كردم: این كه خداوند تبارك و تعالی می فرماید: «وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لا یَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ یَمُوتُ بَلی وَعْداً عَلَیْهِ حَقّاً وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ»؛ [3] آنان به شدّت به خداوند سوگندها یاد كردند كه خداوند هرگز كسی را كه بمیرد برنمی انگیزد، آری این وعده حتمی خداوند است ولی بیشتر مردمان نمی دانند. منظور چیست؟ فرمود: ای ابوبصیر! در این باره چه می گویند؟ عرض كردم: مشركین می پندارند و قسم می خورند برای رسول اكرم صلی الله علیه وآله كه خداوند مردگان را زنده نمی كند. حضرت فرمود: مرگ بر كسی كه چنین سخنی می گوید، از آن ها بپرس كه آیا مشركین به اللَّه قسم می خوردند یا به لات و عزّی؟ ابوبصیر می گوید: گفتم: فدایت شوم پس برایم بیان فرمای. فرمود: ای ابوبصیر! هنگامی كه قائم ما بپاخیزد خداوند گروهی از شیعیان ما را برای او برمی انگیزد و زنده كند كه گیره های شمشیرهایشان بر روی شانه هایشان است.



[ صفحه 304]



چون این خبر به قومی از شیعیان ما كه نمرده باشند برسد به یكدیگر گویند: فلان و فلان و فلان از قبرهایشان برانگیخته شدند و آن ها با قائم علیه السلام هستند، این سخن به گوش گروهی از دشمنان ما برسد. می گویند: ای گروه شیعیان چقدر دروغگو هستید! این دولت و حكومت شما است و شما دروغ می گویید! نه واللَّه! این ها كه شما می گویید زنده نشده و زنده نخواهند شد تا روز قیامت، پس خداوند گفتار آن ها را حكایت كرده می فرماید: «وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لا یَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ یَمُوتُ». [4] .

و در همان كتاب از حسن بن شاذان واسطی مروی است كه گفت: به حضرت ابوالحسن امام رضاعلیه السلام نامه ای نوشتم كه در آن از جفای اهالی واسط گلایه كردم، چون در این شهر گروهی از عثمانی ها بودند كه مرا اذیت می كردند. جواب به خط آن حضرت علیه السلام چنین آمد: خداوند تبارك و تعالی از دوستان ما پیمان گرفته بر صبر كردن در دولت باطل. پس به حكم پروردگارت صبر كن، كه هرگاه آقای خلق بپاخیزد، خواهند گفت: ای وای بر ما چه كسی ما را از آرامگاهمان برانگیخت. این است آنچه خداوند رحمان وعده داده و فرستادگان، راست گفتند. [5] .

و در بحار از عبد الكریم خثعمی روایت است كه گفت: به حضرت امام صادق علیه السلام عرض كردم: چند وقت قائم علیه السلام حكومت می كند؟ فرمود: هفت سال، روزها و شب ها طولانی می شود تا آن جا كه هر سال از سال هایش به مقدار ده سال از سال های شما خواهد شد، پس سال های حكومت او هفتاد سال از این سال های شما خواهد بود؛ و چون هنگام قیامش برسد در ماه جمادی الآخرة و ده روز از ماه رجب بارانی خواهد بارید كه خلایق مانند آن را ندیده باشند، پس خداوند متعال با آن گوشت های مؤمنین و بدن هایشان را در قبرهایشان خواهد رویانید، و گویا آن ها را می بینم كه از سوی جهینه پیش می آیند در حالی كه موهای خود را از خاك می تكانند. [6] .

و در همان كتاب به نقل از خصایص از امیر المؤمنین علیه السلام ضمن حدیثی طولانی آمده



[ صفحه 305]



كه فرمود:... ای شگفتا و چگونه تعجب نكنم از مردگانی كه خداوند آن ها را زنده برانگیزد، گروه گروه با تلبیه و پاسخگویی به دعوت كننده الهی به كوچه های كوفه وارد شوند.... [7] .

و از آن حضرت است كه درباره آیه شریفه: «رُبَما یَوَدُّ الَّذِینَ كَفَرُوا لَوْ كانُوا مُسْلِمِینَ»؛ [8] بسا كه كافران [هنگام دیدن عذاب] آرزو كنند ای كاش مسلمان می بودند. فرمود: هرگاه من و شیعیانم [از قبر] بیرون آییم و عثمان بن عفان و پیروانش بیرون آیند، و قریش و بنی امیه را بكشیم، در آن هنگام دوست می دارند آن ها كه كفر ورزیده اند كه مسلمان می بودند. [9] .

و در تفسیر علی بن ابراهیم درباره آیه شریفه: «فَمَهِّلِ الكافِرِینَ أَمْهِلْهُمْ رُوَیْداً»؛ [10] پس مهلت ده كافران را مهلت اندكی. آمده است كه: مهلت بدهم تا هنگام قیام قائم، پس برای من از جباران و طاغوت های قریش و بنی امیه و سایر مردم انتقام بگیرد. [11] .

می گویم: مطالبی در این باره گذشت و ان شاء اللَّه در حرف «ن» نیز مطالبی خواهد آمد.


[1] سوره بقره، آيه 243.

[2] روضه كافي: 198.

[3] سوره نحل، آيه 38.

[4] روضه كافي: 50.

[5] روضه كافي: 247؛ و سوره يس، آيه 51.

[6] بحار الانوار: 337:52.

[7] بحار الانوار: 47:52.

[8] سوره حجر، آيه 2.

[9] بحار الانوار: 64:53.

[10] سوره طارق، آيه 17.

[11] تفسير قمي: 416:2.